۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

درویش را هم اعدام کردند

فعالان در تبعید: ساکنان روستای قادیکلا، روستایی در حدود شش کیلومتری قائمشهر در استان مازندران به مانند ساکنان سایر روستاهای مازندران، مردمانی سخت کوش وشجاع  و تا آنجا که حافظه ریش سفیدان محل بیاد می آورد، درهر مقطع تاریخی که خلقهای ایران جهت آزادی بپا خواستند، مردم این روستا له یا علیه این خیزشها؛ در هر مقطع بر اساس تحلیلهای خاص خود فکر میکردند که برای برقراری آزادی می جنگند که جا ی کنکاش مستقلی دارد..
 بعداز استقراررژیم اسلامی زمانی که سردمداران این رژیم از پاسخگویی به مطالبات برحق مردم عاجز ماندند و از تر س دست به قتل عام مخالفان با هر مرام و مسلکی زدند، موج اعدامها روستای قادیکلا را نیز مانند سایر نقاط کشور فرا گرفت و دهها نفر به بهانه های مختلف اعدام شدند..
یادم میاید روزهای دوشنبه و چهار شنبه هر هفته،افرادی را که اعدام کرده بودند، پشت نیسان قرار داده و به روستا می آوردند و جلوی تکیه(مسجد) تخلیه میکردند.. سپس مردم جمع میشدند و اجساد را شناسایی میکردند..حتی به بعضی از خانواده ها اجازه نمیدادند..عزیزانشان را در قبرستان عمومی دفن کنند..و آنها ناچار میشدند..جگر گوشه های خود را که نا جوانمردانه بقتل رسیده بودند..در باغات دفن کنند…
در قادیکلا پیر مرد فقیری زندگی میکرد که اهالی او را(درویش) خطاب میکردند..مرد تنگدست..اما زحمتکشی بود..که اگر اشتباه نکرده باشم سه پسر داشت..که هوادار مجاهدین بودند و زمانیکه موج اعدامها شروع شد..همگی زیر بیست سال سن داشتند..روزی درویش بعد از پایان کار روزانه از صحرا به روستا بر میگشت..جلوی تکیه (مسجد)..عده ای از انجمنی های عضو کمیته..پسرانش را زیر ضربات مشت و لگد گرفته بو دند..پیر مرد با دیدن این صحنه عصبانی شد و چند فحش نثار سران رژیم کرد..چند روز بعد دو پسر از پسرانش را دستگیر کرده و به زندان انداختند..درویش بملاقات پسرانش رفت..پاسداران درویش را به جرم اینکه ضد انقلاب است و به سران رژیم دشنام داده است بازداشت کردند.. خبر به قادیکلا رسید..مردم باور نمیکردند.. اخر درویش چیزی از سیاست نمیدانست.
همه منتظر ازادیش بودند اما زمزمه هایی در محل پیچید که میخواهند درویش را اعدام کنند..باز هم کسی باور نمیکرد..
آخر درویش چیزی از سیاست نمیدانست..
چند روز بعد خبر اوردند…که درویش و پسرانش را اعدام کردند..اما باز هم کسی باور نمیکرد..اخر پیرمرد چیزی از سیاست نمیدانست و آزارش بقول معروف به مورچه هم نمیرسید..
دوشنبه ای بود یا چهار شنبه ای یادم نیست،  نیسان مرگ به روستا آمد..اجساد را جلوی تکیه خالی کرد.. یکی هم نعش درویش بود..
پانوشت:
و طنز تلخ اینجاست که یکی از جلادان (درویش) ها و پسران (درویش)ها..وزیر دادگستری..رژیمی ست که ادعای اعتدال گرایی و قا نونگرایی دارد..
آیا این..دهن کجی بعدالت جویان و تمسخر عدالت نیست؟
عنایت اولادعظیمی ، معلم اخراجی مدارس زیراب شیرگاه و سوادکوه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر