من دختر باصطلاح "نامشروع" یک زن ارمنی هستم . از بچگی دوتا برچسب رو بدوش کشیدم.
اول "اقلیت"، دوم "نامشروع" خیلی از بچگی این عناوین روم تاثیر گذاشت و همیشه دنبال این بودم که این مسائلو زیر پا بذارم و ثابت کنم اقلیت و مشروعیت فقط یه سری قرارداده بین آدمهاست و الکیه من با مادرم از 17 تا 19 سالگیم دوبی بودیم. من تازه ترم اول بیولوژی دانشگاه امریکایی دوبی قبول شده بودم و یه ترم خونده بودم. خاله ام هنوز ایران بود. تعطیلات بین دوترمم رو رفته بودم ایران پیش دختر خالم باشم. یعنی همون موقع که راهپیمایی 25 بهمن بود و همه ریختن بیرون، منم ایران بودم. با دختر خالم رفتیم تظاهرات.
منو توی تظاهرات گرفتن و بردن توی یه مینی بوس سیاه. بی دلیل. گفتن چندتا سوال میکنیم میری بیرون. ولی بردنم اوین بدون اینکه هیچی بپرسن ازم.
اونجا فهمیدن من ارمنیم. یه آخوندی به اسم عنایتپور کلی بخاطر ارمنی بودنم بهم توهین کرد. بعدش گفت چون مسلمون نیستی برای بازجوها آزاده که باهات هرکاری میخوان بکنن یه آیه از قرآن خوند که زن غیر مسلمون اسیر باهاش همه کار مجازه و گناهی نداره روز اول عکس صانع ژاله رو اوردن و گفتن این دیروز شهید شده. بخاطر توی کثافت. کلی منو زدن. هرچند بعد از آزاد شدنم فهمیدم صانع شهید نبوده و خودشون کشتنش، ولی اون موقع هنوز نمیدونستم بعد از زدن لباسهامو دراوردن. شروع کردن دست و پاهامو گرفتن و یکی شون به اسم حاج عباس کرامتی ، یا عباس کچل شروع کرد به دراوردن شلوارش من مقاومت میکردم، اونام میزدنم. با پوتین میزدن توی صورتم، توی پهلو ها و دنده هام. وقتی دیدن هنوز مقاومت میکنم، به سینه هام شوک وصل کردن. تا تکون میخوردم با شوک به سینه هام حمله میکردن منم از ترسم دیگه تکون نمیخوردم بعد از عباس کچل، نوبت محمد زارع رسید. بعد به نوبت بهم تجاوز کردند دیگه بیهوش شده بودم و هیچی نمیفهمیدم فقط وقتی به خودم اومدم همه دور و برم خونی بود و کثافت اونها از فرداش یکی یکی یا دوتا دوتا میومدن سراغم. همیشه هم شوک دسشون بود
اسماشون اینها بود
حاج محمد زارع
ایرج سیاه
عباس کرامتی معروف به حاج عباس کچل
عباس سماواتی معروف به حاج عباس لاشی
علی محمد آبادی
منوچ خان سگ کش که اسم اصلیش مهدی اله وردی
بود
حاج حیدر
آخونده هم اسمش عنایتپور بود
روز چهارم یا پنجم آخوند عنایتپور اومد سلولمو غرق کرد. شروع کرد آسمون ریسمون بافتن که خدا و پیغمبر و ال و بل رو باید قبول داشته باشی و الا کشتنت هم جایزه. آخرشم یک دور اون با شوک بهم حمله کرد و بهم تجاوز کرد. هی میگفت خدا قبول کنه. نمیدونم چی رو باید خدا قبول میکرد
روز های بعدی دیگه کسی کاریم نداشت. بعدا فهمیدم چون یه آشنایی برای آزادیم قرار بوده وثیقه بذاره، خواستن یه موقع نمیرم که به پولشون برسن. 300 میلیون پول گرفتن تا آزادم کردن بعدا فهمیدم که این پول رو پدر واقعیم داده و از اون موقع فهمیدم پدرم کیه
بعد از 8 روز آزادم کردن. تا نزدیک 1 ماه خونریزی داشتم. توی این خونریزیها متوجه شدم جنین سقط کردم. خیلی عذاب کشیدم. بعدش رفتیم دوبی بعد هم اومدیم امریکا که دیگه بقیه درسمو همینجا بخونم. کالجم رو تموم کردم و از سال 2012 میرم دانشگاه برای ادامه تحصیل.
باور کنید هنوز بعد از این همه مدت شبها توی خواب میپرم و حس میکنم یکی با شوک و بدون لباس بالای سرمه. هرموقع هم عادت ماهانه میشم، با درد و شکنجه هست این حالا فقط تجاوز و شوکش بود که خیلی دردناک بود . شکنجه روحی میدادن. میگفتن مامانت توی سلول بغله. یا اینکه توی خونه خالت مدارکی علیه نظام پیدا شده. یا اینکه با هم پشت در سلول میگفتن حرف اگه نزنه مادرشو تیکه پاره میکنیم امشب و از این حرفها بهم میگفتن توله سگ نجس ارمنی. عیسی هم مثل تو تخم حروم بوده. دائم بهم فحش میدادن. حالا من که اصلا عیسی رو قبول نداشتم ولی اونا نمیدونستن
دهانمو باز میکردن توی دهانم ادرار میکردن. این کار رو بیشتر محمد زارع میکرد.
این مطلب در نشریه جوانان کمونیست 594 به چاپ رسیده است.نشریه را می توانید از اینجا دانلود کنید.
اول "اقلیت"، دوم "نامشروع" خیلی از بچگی این عناوین روم تاثیر گذاشت و همیشه دنبال این بودم که این مسائلو زیر پا بذارم و ثابت کنم اقلیت و مشروعیت فقط یه سری قرارداده بین آدمهاست و الکیه من با مادرم از 17 تا 19 سالگیم دوبی بودیم. من تازه ترم اول بیولوژی دانشگاه امریکایی دوبی قبول شده بودم و یه ترم خونده بودم. خاله ام هنوز ایران بود. تعطیلات بین دوترمم رو رفته بودم ایران پیش دختر خالم باشم. یعنی همون موقع که راهپیمایی 25 بهمن بود و همه ریختن بیرون، منم ایران بودم. با دختر خالم رفتیم تظاهرات.
منو توی تظاهرات گرفتن و بردن توی یه مینی بوس سیاه. بی دلیل. گفتن چندتا سوال میکنیم میری بیرون. ولی بردنم اوین بدون اینکه هیچی بپرسن ازم.
اونجا فهمیدن من ارمنیم. یه آخوندی به اسم عنایتپور کلی بخاطر ارمنی بودنم بهم توهین کرد. بعدش گفت چون مسلمون نیستی برای بازجوها آزاده که باهات هرکاری میخوان بکنن یه آیه از قرآن خوند که زن غیر مسلمون اسیر باهاش همه کار مجازه و گناهی نداره روز اول عکس صانع ژاله رو اوردن و گفتن این دیروز شهید شده. بخاطر توی کثافت. کلی منو زدن. هرچند بعد از آزاد شدنم فهمیدم صانع شهید نبوده و خودشون کشتنش، ولی اون موقع هنوز نمیدونستم بعد از زدن لباسهامو دراوردن. شروع کردن دست و پاهامو گرفتن و یکی شون به اسم حاج عباس کرامتی ، یا عباس کچل شروع کرد به دراوردن شلوارش من مقاومت میکردم، اونام میزدنم. با پوتین میزدن توی صورتم، توی پهلو ها و دنده هام. وقتی دیدن هنوز مقاومت میکنم، به سینه هام شوک وصل کردن. تا تکون میخوردم با شوک به سینه هام حمله میکردن منم از ترسم دیگه تکون نمیخوردم بعد از عباس کچل، نوبت محمد زارع رسید. بعد به نوبت بهم تجاوز کردند دیگه بیهوش شده بودم و هیچی نمیفهمیدم فقط وقتی به خودم اومدم همه دور و برم خونی بود و کثافت اونها از فرداش یکی یکی یا دوتا دوتا میومدن سراغم. همیشه هم شوک دسشون بود
اسماشون اینها بود
حاج محمد زارع
ایرج سیاه
عباس کرامتی معروف به حاج عباس کچل
عباس سماواتی معروف به حاج عباس لاشی
علی محمد آبادی
منوچ خان سگ کش که اسم اصلیش مهدی اله وردی
بود
حاج حیدر
آخونده هم اسمش عنایتپور بود
روز چهارم یا پنجم آخوند عنایتپور اومد سلولمو غرق کرد. شروع کرد آسمون ریسمون بافتن که خدا و پیغمبر و ال و بل رو باید قبول داشته باشی و الا کشتنت هم جایزه. آخرشم یک دور اون با شوک بهم حمله کرد و بهم تجاوز کرد. هی میگفت خدا قبول کنه. نمیدونم چی رو باید خدا قبول میکرد
روز های بعدی دیگه کسی کاریم نداشت. بعدا فهمیدم چون یه آشنایی برای آزادیم قرار بوده وثیقه بذاره، خواستن یه موقع نمیرم که به پولشون برسن. 300 میلیون پول گرفتن تا آزادم کردن بعدا فهمیدم که این پول رو پدر واقعیم داده و از اون موقع فهمیدم پدرم کیه
بعد از 8 روز آزادم کردن. تا نزدیک 1 ماه خونریزی داشتم. توی این خونریزیها متوجه شدم جنین سقط کردم. خیلی عذاب کشیدم. بعدش رفتیم دوبی بعد هم اومدیم امریکا که دیگه بقیه درسمو همینجا بخونم. کالجم رو تموم کردم و از سال 2012 میرم دانشگاه برای ادامه تحصیل.
باور کنید هنوز بعد از این همه مدت شبها توی خواب میپرم و حس میکنم یکی با شوک و بدون لباس بالای سرمه. هرموقع هم عادت ماهانه میشم، با درد و شکنجه هست این حالا فقط تجاوز و شوکش بود که خیلی دردناک بود . شکنجه روحی میدادن. میگفتن مامانت توی سلول بغله. یا اینکه توی خونه خالت مدارکی علیه نظام پیدا شده. یا اینکه با هم پشت در سلول میگفتن حرف اگه نزنه مادرشو تیکه پاره میکنیم امشب و از این حرفها بهم میگفتن توله سگ نجس ارمنی. عیسی هم مثل تو تخم حروم بوده. دائم بهم فحش میدادن. حالا من که اصلا عیسی رو قبول نداشتم ولی اونا نمیدونستن
دهانمو باز میکردن توی دهانم ادرار میکردن. این کار رو بیشتر محمد زارع میکرد.
این مطلب در نشریه جوانان کمونیست 594 به چاپ رسیده است.نشریه را می توانید از اینجا دانلود کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر