زخمی که نمی بینید
می دانید خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست خشونت و تحقیر و ازار گاهی یک نگاه است نگاه مردی به یقه ی پایین امده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده نگاهی که دیگران نمی بینند هیچ کس نمی داند از ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند و این ترسی است که ارام ارام در طول زمان به جان زن نشسته خشونت بی کلام تماس بدنی مردی است که در را که باز میکند زن ناگهان مظطرب می شود غمگین می شود نمی داند چرا در حضور مرد انگار کلافه باشد انگار خودش نباشد انگار بترسد که خوب نیست که کم است که باید لاغرتر باشد یا چاق تر باشد یا زیباتر باشد یا خوشحال تر باشد یا سنگین تر باشد یا سکسی تر باشد یا خانه دار تر باشد یا عاقل تر باشد خشونت ان چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد خشونت ان نقابی است که زن می زند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر