۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه

انشاالله زنداني در ايران; مارکوس هلويگ، خبرنگار آلمانی که ۱٣۲ روز در زندان تبريز اسير بود

انشاالله زنداني در ايران
معرفي کتابي از مارکوس هلويگ، خبرنگار آلماني که ۱٣۲ روز در زندان تبريز اسير بود.
بازجوها ميخواستند قول بدهم براي تحويل مينا احدي به ايران تلاش کنم!
يک خبرنگار و يک عکس روزنامه " بيلد" زماني که در روز ۱۰ اکتبر ۲۰۱۱ در ايران با سجاد پسر سکينه محمدي آشتياني و جاويد هوتن کيان وکيل سکينه مصاحبه ميکردند، دستگير شدند. کتاب" انشاالله، زنداني در ايران" يک گزارش دقيق و مفصل از ۱٣۲ روز زندان تبريز است که اين روزنامه نگار و همکار عکاس او در آنجا زنداني بودند. زندان مخفي وزارت اطلاعات در تبريز و رفتار وحشيانه بازجوها و مامورين بيرحم وزارت اطلاعات با دو خبرنگار آلماني، حال ميتوان حدس زد اين جانيان با مردم ايران چه ميکنند. خواندن اين کتاب را به همه فعالين مدافع حقوق انساني و مخالفين جمهوري اسلامي توصيه ميکنيم.
وزارت اطلاعات رژيم اين دو خبرنگار را شکنجه ميکند و آنها را مورد تحقير و آزار شديد قرار ميدهد. در عين حال اينها را وادار ميکند در تلويزيون حکومت اسلامي حاضر شوند و عليه خود و عليه سازمان دهنده کمپين نجات سکينه محمدي آشتياني (مينا احدي) حرف بزنند. در اين کتاب نقش "پرس تي وي" بعنوان يک ارگان مهم شکنجه و اقرار گيري را ميتوانيد ببينيد. چگونه فيلم ميگيرند، چگونه تهديد ميکنند و چگونه " خبرنگار" پرس تي وي دستوراتي از بازجوهاي مخفي وزارت اطلاعات رژيم اسلامي ميگيرد و چگونه خود يک بازجوي بيرحم وزارت اطلاعات است.
اين کتاب بخشهاي زيادي را به نقش و جايگاه مينا احدي هم در کمپين نجات سکنيه و هم نزد وزارت اطلاعات رژيم اختصاص داده است. در اينجا چند قسمت از اين کتاب را ترجمه کرده ايم تا نشان دهيم جمهوري جنايت اسلامي تا چه حد از او ميترسد و تا چه حد در کمپين سکينه محمدي آشتياني پوزه اش بخاک ماليده شده و تشبثات رژيم را مي بينم که قيافه حق بجانب گرفته و خواهان استرداد مينا احدي ميشود.
image003 3f3bf
هلويگ اکنون در آلمان است و يکسال بعد از آزادي اش هنوز بايد به روانشناس مراجعه ميکرده و تحت نظر پزشک باشد. چرا که آنجا در زندان تبريز و در مخفي گاههاي تحت نظر وزارت اطلاعات به راحتي آب خوردن انسان ميکشند، شکنجه ميکنند، اقرار ميگيرند و بعد از شکنجه، افراد را محکوم ميکنند و باز هم ميکشند. آنجا جهنمي است که هر کس چند روز را در آن بسرببرد، به همين وضع دچار ميشود. در اين کتاب گوشه هايي از اعمال و سياست حکومت فاشيست اسلامي و دستگاه قضايي و حقوقي آن را ميبينيد که تا چه حد ضد انسان و کاملا سياسي است. در عين حال اين کتاب گوشه اي از بن بست کامل يک سيستم ضد انساني و مقاومت قهرمانانه مردم ايران را نشان ميدهد. آنجا جواناني را ميبينيد که در زير زمين هاي وزارت اطلاعات اسير هستند و روحيه اعتراضي بالايي دارند. مردم اسيري را مي بينيد که در همان اسارتگاه با اين خبرنگار آلماني دوست شده و صف دوستي و محبت زندانيان مرز و کشور و رنگ و نژاد نميشناسد. آنجا انسانهاي اسير فاشيسم اسلامي با اتکا به انسانيتشان آنها را در مقابل يک سيستم ضد انساني متحد کرده است. در اين کتاب زندانيان سياسي قهرماني را ميتوانيد ببينيد که بايد به احترامشان کلاه از سر برداشت. رابطه انساني عميقي را ميبينيد که همه مرزهاي ساختگي را درنورديده است و انسانيت انسانها را ميتوانيد در آن شرايط سخت مشاهده کنيد. به احترام شخصيت بزرگ زندانياني همچون رضا و علي و ... بايد از جا بلند شد و سر تعظيم فرود آورد. ....
در آغاز اين کتاب هلويگ ميگويد چگونه توجه اش به کمپين سکينه محمدي آشتياني جلب شد...
image006 14e61
صفحه ۲۹ از کتاب انشالله، زنداني در ايران: من نميتوانستم چشمم را ببندم در مورد خبري که در رابطه با حکم سنگسار يک زن در ايران سکينه محمدي آشتياني و نامه دو فرزند او در اينترنت ميخوانم. من شروع به تحقيق در اينترنت ميکنم. اولين سوال اين بود چه کسي اين موضوع را از همه بيشتر مي شناسد؟ چه کسي با وکيل سکينه ارتباط داشته چه کسي ميتواند مرا کمک کند در اين مورد کار کنم. ايراني تبعيدي مينا احدي اولين نفري بود که بايد با او تماس ميگرفتم. او در سال ۲۰۰۱ کميته بين المللي عليه سنگسار را تاسيس کرده از آنزمان خستگي ناپذير با کمپين هاي بين المللي عليه اين رفتار غير انساني و اين مجازات وحشيانه مبارزه ميکند. او همان کسي بود که با کمپين آزادي براي سکينه محمدي آشتياني فراخواني بين المللي داد و توجه دنيا را به احتمال سنگسار شدن سکينه جلب کرد. بيش از سيصد هزار نفر با امضا خود از اين کمپين دفاع کردند از جمله مسئول روابط خارجي اتحاديه اروپا "کاترين اشتون"، برنده جايزه نوبل "شيرين عبادي"، "ريچارد برانسون" ميليادر، هنرپيشه آمريکايي "روبرت د نيرو" و نويسنده فرانسوي "برنارد هنري لوي" همه اينها را در صفحه مينا احدي ميبينم که از جمهوري اسلامي ايران خواسته اند اين حکم سنگسار را فورا لغو کند.
image007 620a3
صفحه ٣۰
دو هفته بعد از فرار مصطفايي به خارج کشور، وقتي سکينه به تلويزيون حکومت اسلامي آمد و قبول کرد که در قتل همسرش شريک و سهيم بوده، به مينا زنگ ميزنم و او ميگويد:
" او اين اقرار را زير شديدترين فشارها انجام ميدهد. ما از زنان ديگري که در زندان با سکينه هم بند هستند شنيده ايم که او را شکنجه کرده اند"
مينا احدي ميداند که از چه چيز حرف ميزند. در تبريز پزشکي خوانده ولي او را اخراج کرده اند بعد از اينکه او عليه حکومت ملاها در تهران، تظاهرات سازمان ميدهد، پليس مخفي ايران همسرش را دستگير ميکند و او را اعدام ميکند. مينا مخفي ميشود و در سال ۱۹۹۰ به اطريش مي آيد و بعد از آن به کلن آلمان آمده است.
مينا ميگويد: " من در روزهاي آتي در اروپا براي سخنراني هاي متعدد در سفر هستم ، ميخواهيد با پسر سکينه، (سجاد) تلفني يک مصاحبه بکنيد، من ميتوانم اينرا سازمان دهم". بعد از اين تلفن بين من و مينا احدي کمپين سکينه يکبار ديگر سر و صدا ميکند بعد از اينکه روزنامه تايمز يک عکس بي حجاب از سکينه را منتشر ميکند او در اينجا بدون حجاب سنتي است و ظاهرا اين عکس سکينه است ولي بعدا معلوم ميشود اين عکس او نيست و اشتباه شده است.
صفحه ٣۱
وقتي من در محل کارم بودم در دفتر روزنامه به مينا احدي زنگ زدم. مينا گفت: " اين موضوع عکس تازه از سکينه و اينکه ظاهرا عکس بي حجاب فرستاده خيلي بد است چرا که اين عکس سکينه نيست و مينا احدي از اين موضوع عصباني است. او ميگويد اين عکس يک پناهنده در سوئد است ما اجازه نداريم در اين کمپين مهم اشتباهاتي اين چنين را اجازه دهيم پيش بيايد، و از من ميپرسد شما کي ميخواهيد بالاخره در اين مورد بنويسيد؟ "
صفحه ۸۰
بعد از رفتن اين دو خبرنگار به ايران به همراه يک تور مسافرتي در شهر تبريز ملاقات انجام ميشود.
... در محل کار هوتن کيان هستيم و او از سجاد در بيرون اطاق عکس ميگيرد و از اين کار راضي است. عکاس روزنامه ما با يک نفر به اسم مصطفي که راننده تاکسي ما است حرف ميزند او ما را اينجا (دفتر وکالت هوتن کيان) آورده و اکنون به ما در ترجمه کمک ميکند. سجاد مجددا نزديک من مي نشيند، " سجاد ميخواهد که مينا احدي اين گفتگو را ترجمه کند. مترجم ميپرسد: ميتوانيد به او زنگ بزنيد؟"
هلويگ:" آيا خودش نميتواند با تلفنش به مينا زنگ بزند؟ سجاد سرش را تکان ميدهد. مترجم (مصطفي) ميگويد " او پول در تلفنش پول ندارد." من بدون مکث تلفنم را برميدارم و شماره مينا را ميگيرم و مينا جواب ميدهد و تلفن را برميدارد.
" ما الان اينجا در محل کار هوتن کيان هستيم، من به او ميگويم " ميتوانيد شما گفتگوي بين من وسجاد را ترجمه کنيد" مينا احدي پاسخ مثبت ميدهد من بطرف سجاد برميگردم و از او ميپرسم حالش چطور است...
در حين مصاحبه همه دستگير ميشوند و ازهمان روز اول شکنجه و بي حرمتي و اقرار گيري شروع ميشود.
صفحه ۸۸
بازجويي آغاز ميشود.
مامور وزارت اطلاعات به من ميگويد. " ما شما را باور نميکنيم " من به او ميگويم :" ولي اين واقعيت است ". شکنجه گرم از من ميپرسد چه ارتباطي شما با مينا احدي داشتيد؟ " من به او چند بار تلفن کردم. او يک فعال مدافع حقوق انسان است من خودم را به او بعنوان يک خبرنگار معرفي کردم ما باهم حرف زديم".
شکنجه گر يا بازجو ميگويد: " ما باور نميکنيم. خانم احدي شما را به اين سفر و به ايران فرستاده است" هلويگ: " نه اين حقيقت ندارد او ميدانست که من به اين سفر ميايم اما او مرا به اين سفر نفرستاده "
بازجو:" چرا از خانم احدي دفاع ميکنيد ؟ او شما را به اين وضعيت انداخته او يک تروريست است او از شما سو استفاده کرده و شما را به ايران فرستاده قبول کنيد اقرار کنيد".
سرم داد ميزند او با مشت محکم به شانه ام ميکوبد و کتکم ميزند: " اگر همکاري نکنيد، وضعتان بد خواهد شد من در آن صورت نميتوانم هيچ کاري برايتان بکنم. " بازجو اينرا مرتب به من ميگويد و دوباره کتکم ميزند.
من به شکنجه گر ميگويم: " خدا چه ميگويد به شما وقتي مي بيند شما مرا کتک ميزنيد چرا که خدا همه چيز را مي بيند" بازجو: "اينجا خدايي وجود ندارد."
صفحه ۱۵۲
با ما يک گفتگو ميکنند و براي تلويزيون فيلمبرداري ميکنند.
image010 06595
اين شروع سوالات خبرنگار تلويزيون از من است:" براي چه به ايران آمديد؟" همان سوالاتي که بازجوها از من ميکردند، اينجا تکرار ميشود. وسط اين فيلمبرداري تلويزيوني سوالاتي از يک نفر مخفي که در يک اطاق کنار دست ما نشسته به دست " خبرنگار" ميرسد و او آن سوالات جديد را نيز از ما ميپرسد.
image011 e18ca
بعد از نيم ساعت مصاحبه چراغ دوربين فيلمبرداري خاموش ميشود مصاحبه کننده ميگويد:
" ما در اينجا فيلمبرداري را کمي قطع ميکنيم". مصاحبه کننده: " من اينجا ميخواهيم در مورد اشتباهات شما بپرسيم" شما بايد اقرار کنيد بعدا همه چيز خوب ميشود من به شما قول ميدهم".... " ما ميدانيم که شما با مينا احدي ارتباط داشتيد، او شما را به دام انداخت. شما بايد اينرا بگوييد که شما وقتي به آلمان برگشتيد از خانم احدي شکايت خواهيد کرد، اينرا بايد بگوييد، فهميديد؟" من گردنم را کج ميکنم و به علامت تاييد سرتکان ميدهم.
من ميپرسم: " چه کسي قرار است اين گفتگو را در نهايت ببيند؟ " واقعا ميخواهيد اينرا در تلويزيون ايران نشان دهيد؟ يا اينکه اين قرار است کمک کند که يک گفتکو در مورد ما از يک راه ديگر ايجاد شود.
از خودم ميپرسم چه اتفاقي ميفتد اگر در دنيا اينرا پخش کنند، يک نمونه از پروپاگاند به نفع جمهوري اسلامي و هدفشان اينست بگويند نگاه کنيد مارکوس هلويگ اقرار ميکند.
بعد از يک فيلمبرداري طولاني ميگويند قطع! و بمن ميگويد، شما خوب بوديد. بعد از قطع گفتگو مجددا او بمن ميگويد ميترسيد که به شما اتهام جاسوس بزنيم؟ و...
وقتي در ماشين بطرف زندان مخفي وزارت اطلاعات برميگرديم ... افکارم مغشوش است. با خودم فکر ميکنم ژورناليست در مقابل دوربين به من اتهام جاسوسي نزد و اينرا نگفت.
من با آنها کنار آمدم و يا بهتراست بگويم " همکاري " کردم. من عذاب وجدان دارم چرا که در اين گفتگو مينا احدي را همچون عامل اصلي آمدن ما به ايران معرفي کردم. اگر چه او از ايران بسيار دور است و در آلمان زندگي ميکند و امنيت دارد من از ترس جان خودم به اينها کمک کردم که عليه مينا حرف بزنند. من بسيار متاسفم با خودم فکر ميکنم " وقتي به آلمان رفتم معذرت خواهي خواهم کرد وقتي در خانه بودم اينرا انجام خواهم داد " و...
صفحه۱۵٣
تو اينجا نبودي " رضا هم سلولي من ميپرسد از حالت خودم و علائمي که به او ميدهم ميگويد" تو در تلويزيون بودي" اينرا حدس ميزند!
من از گفتگو و مصاحبه خودم با او حرف ميزنم و از اينکه خجالت ميکشم که تقصيرها را در اين مصاحبه به گردن مينا احدي انداخته ام " اين اما مشکلي نيست " سعي ميکند رضا مرا دلداري دهد. " مردم ايران همه ميدانند که تو از ترس اين کار را کرديد، چرا که ترا زير فشار گذاشته اند و تو ترسيده اي و اين کار را کرده ايد، اينرا همه ميدانند"
صفحه ۱۶۸
بعد از دو ساعت بازجويي با سوالاتي که تکراري هستند يک بازجوي ديگر يک اتهام ديگر را مطرح ميکند! " شما با مينا احدي همکاري کرديد، ميدانيد که او يک تروريست است ؟ ميدانيد که او با يک سازمان تروريستي به اسم کومه له ، فعاليت ميکرده است؟ مترجم اينها را برايم ترجمه ميکند.
جواب ميدهم. " براي من شناخته شده نيست که مينا احدي يک تروريست است. براي منهم افراد ديگري از اين گروه که شما اسمش را برديد شناخته شده نيستند." او تکرار ميکند:" شما بايد همکاري کنيد". يک مامور وزارت اطلاعات نگاه ميکند و به انگليسي ميگويد:" آلمان تروريستها را پشتيباني ميکند، آلمان بايد اين تروريست را به ما تحويل دهد".
پاسخ:" من نميتوانم تصور کنم که کشور من تروريستها را پشتيباني کند اگر شما مدارک کافي داريد اينرا اثبات کنيد اگر شما مدارک کافي را ارسال کنيد ادارات آلماني مينا احدي را دستگير خواهند کرد". بازجو سوال ميکند: " وقتي شما به آلمان برگشتيد شما بما کمک خواهيد کرد مينا احدي را پيدا کنيم". پاسخ ميدهم: " بديهي است" اينرا ميگويم و سعي ميکنم در حد امکان جدي بنظر برسم. آيا واقعا اين افراد فکر ميکنند که من با آنها همکاري خواهم کرد به عنوان به اصطلاح جاسوس حکومت ايران؟"
بازجو:" پس شما بايد به ديدار ما در سفارت ايران بيايد". بازجو همچنان روي موضوع مکث کرده و سوالات را ادامه ميدهد من پاسخ ميدهم:" بله من اينرا انجام خواهم داد" دروغ ميگويم به اطاقم برميگردم و با عصبانيت به رضا ميگويم الان حرفهاي ديگر ميزنند اينها واقعا رواني هستند.
اين بار ناگهاني ميگويند:" ميدانيد که مينا احدي تروريست است" به خودم ميگويم الان من جاسوس نيستم بلکه بيشتر از آن تروريست هستم در مغزم همه چيز تکان ميخورد و گوشهايم صدا ميدهد.
اين حرف رضا هم بندي من است که با يک لبخند ناشي از خستگي بر زبان مياورد:" به سيستم حقوقي جمهوري اسلامي خوش آمديد". " وقتي شما جاسوس نيستيد پس يک تروريست هستيد وقتي تروريست نيستيد پس دلال مواد مخدر هستيد بهر حال شما مقصر هستيد"
....
و در پايان با سازمان دادن ملاقات با خانواده و باز هم نقش بازي کردن اين دو نفر، حکومت اسلامي از اينها ميخواهد همواره بگويند حالشانحوب است و شکنجه نميشوند و ...
بر اثر اعتراضات بين المللي و اعتراض در آلمان در نهايت با سفر وزير امور خارجه وقت آلمان (وستر وله) به ايران و دادن قولهاي به حکومت اسلامي اين دو نفر آزاد ميشوند . از جمله اخباري که به کميته بين المللي عليه سنگسار رسيد، يکي از قولها ظاهرا قول ايجاد محدوديت در فعاليتهاي مينا احدي در آلمان بوده است...
image013 97595
در روز ۱۹ فوريه ۲۰۱۱ دو خبرنگار با پرداخت ٣۵۰۰۰ يورو آزاد ميشوند. اين عکس بالا لحظه ورود آنها به آلمان است. هلويگ در ۱۷ فوريه ۲۰۱۲ کتابش را به اسم انشاالله زنداني در ايران منتشر ميکند.
کميته بين المللي عليه سنگسار
ژانويه ۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر